وجود تبعیض جنسیتی در زمینههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره باعث شده است که جامعه انسانی از عدم حضور واقعی زنان در عرصههای مختلف صدمات جبرانناپذیری دیده و درصدد برطرف کردن این مشکلات بر آمده است. براي رسیدن به تعادل نیاز است که زنان بتوانند در فرآیند تصمیمگیری و فرایندهای مدیریتی در سطوح مختلف جامعه شرکت کنند و خوشبختانه در بسیاری از کشورها، این تلاشها موفقیتآمیز بوده و حضور زنان در پستهای مدیریتی نشان داده است که زنان توانایی مدیریتی هم سطح و شاید بهتر از مردان دارند. اما در بسیاری از کشورهای جهان سوم این مسئله شاید چندان قابل توجه نیست و تنها ۸ درصد مشاغل مدیریتی در کشور به زنان اختصاص یافته است. اما چه چیزی مانع از دستیابی زنان به پستهای مدیریتی میشود و چرا اغلب مردان در سطوح بالای مدیریت حضور دارند؟
كليشههاي جنسيتي
«پسرا شیرن مثل شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن».
این شعر برایتان آشنا نیست؟ اغلب ما در کودکی با مواردی مانند شعر بالا روبهرو شدهایم كه ناشي از فرهنگ برخواسته از تفاوتهاي بين زنان و مردان است. با اینکه ممکن است برخی بگویند که شعر بالا تنها یک شعر است و برای سرگرمی ایجاد شده است اما تاثیرات ناخودآگاهی که این شعر یا جملات مشابه در تربیت ما دارد؛ غیر قابل انکار است. كلیشههای جنسیتی که از ابتدای کودکی به ما آموزش داده شده است؛ منجر شده است تا جنس مذکر خود را برتر از جنس مونث دیده و باور داشته باشد که مردان شیرانی هستند که نباید به خانمها اجازه دهند تا جایگاه آنان را تصاحب کند.
تاریخ جهان شاهد نقش بسیار عظیم و غیرقابل انکار زنان در حوادث گوناگون بوده است. امروزه که مباحث توسعه کشورهای جهان مطرح است؛ نقش زنان در این فرآیند به شدت مورد توجه قرار گرفته است. برگزاری جلسات، سمینارها و کنگرههای متعدد در خصوص جایگاه زنان و نقش آنان در توسعه از این موضوع حکایت میکند.
تمایل عمومی در بیشتر سازمانهای دولتی یا غیردولتی کشور ما به برگزیدن مدیران مرد معطوف است. همانطور که حدس میزنید عامل «جنسیت» بیشتر از شایستگی و توانمندی در انتخاب گزینههای مدیریت مورد توجه است. با وجود اینکه در سالهای اخیر پیشرفتهای محسوسی در زمینه تحصیلات و مشارکتهای اجتماعی زنان در کشور حاصل شده است؛ اما هنوز زنان نتوانستهاند صحنه شایستهاي از پستهای مدیریتی را به خود اختصاص دهند.
این موضوع به نگرشهای جنسیتی، نقشپذیری جنسیتی و مهارت مدیریتی زنان و فرهنگ سازمانی بستگی دارد. یک تحقیق معتبر که در سال 1381 در ایران صورت گرفته بود؛ نشان داد که فرهنگ سازمانی باعث عدم حضور زنان در پستهای مدیریتی دولت شده است. همچنین مدیران مرد نسبت به تمام تواناییهای مدیریتی زنان نگرش مثبتی ندارند. این در حالی است که بین مهارتهای ادراکی مدیران زن و مرد تفاوت خاصی وجود ندارد. در ادامه این مقاله قصد داریم تا علل و عوامل اساسی حضور بیشتر مردان در پستهای مدیریتي را ذكركنيم.
چرا زنان در پستهاي مديريتي كمتر حضور دارند؟
پاسخ این سؤال را میتوان در معدود تحقیقاتی یافت که در این زمینه در کشور صورت گرفته است. در تحقیقی که در سال ۱۳۸۱ در مورد علل عدم دستیابی زنان به پستهای مدیریتی در بین کارکنان و مدیران چند سازمان به انجام رسیده نشان میدهد که اگر چه مدیران و کارکنان مورد پرسش و کارایی و قابلیت زنان در عرصههای مدیریتی و پستهای بالای سازمانی واقفند؛ اما تنها ۶ درصد از کارکنان مرد پست مدیریت را برای زنان مناسب میدانند. ۳۰ درصد کارمندان مرد از این که مافوقشان زن باشد احساس خوشایندی ندارند. اگر چه همه مدیران مورد پرسش بر این باور بودند که زنان شایستگی لازم برای تصدی پستهای بالای سازمانی را دارند اما بیش از ۸۰ درصد آنان مدیریت را کاری مردانه میدانند و بیش از ۵۰ درصد معتقدند که مردان در کارهای مدیریتی موفقتر از زنانند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. در مجموع نتایج این پژوهش نشان داد که عواملی همچون
- مسئولیتها و محدودیتهای خانوادگی
- تجربه کمتر زنان نسبت به مردان در این عرصه
- فراهم نبودن شرایط لازم در جامعه، همچون نبود زنان در پستهایی چون وزارت و غیره
- وجود برخی ویژگیهای جنسیتی زنان
- عدم تمکین کارکنان از مافوق خانم
- اعتماد پایین تر زنان نسبت به مردان در این عرصه از نظر جمعیت نمونه
به عنوان مهمترین عوامل عدم به کارگیری زنان در پست مدیریتی برشمرده شده است. به طور کلی ماحصل این تحقیق این بود که اگر چه بسیاری از تصمیمگیران و افراد جامعه به قابلیت و توان زنان جامعه در عرصه مدیریتی واقفند اما به دلیل حاکم بودن «نگرش جنسیتی» در سازمانها و ادارات مورد مطالعه، حتی در شرایط تخصصی برابر، برتری از آن مردان است.
سقف شيشهاي
باید دید که جامعه چه توقعی یا توقعاتی از زنان دارد. معمولا وظیفه خانهداری و حفظ و بقای نسل برعهده خانمها قرار دارد و جامعه از زنان انتظار دارد که این وظایف را به نحو شایستهای انجام دهند. اما از زمانی که احساس نیاز شده است که زنان حضورشان در شرکتها و کارخانهها دارای اهمیت است باز هم آنان همزمان با کارهای اداری ناچارند که وظایف خانه را هم برعهده داشته باشند.
با اینکه زنان علاقه و توانایی بسیاری در مدیریت دارند اما قادر به شکستن «سقف شیشهای» نیستند. منظور از سقف شیشهای یک ساعت نامرئی شغلی است که مبتنی بر کلیشههای جنسیتی و تعصبی بوده و طی سالیان سال ایجاد شده است. زنان نمیتوانند با این کلیشهها مبارزه کنند و این عاملی است که مانع از رسيدن آنها به صفوف مديريتي ميشود.
گرايشهاي خودشيفتگي
فروید در این زمینه استدلال می کند که روند روانی رهبری برخي از افراد به مدیریت؛ به این دلیل رخ میدهد که گروهی از افراد پیروان گرایشهای خودشیفتگی را با رهبری و مدیریت تعویض کردهاند. بهگونهای که علاقه آنها برای عشق ورزیدن به خود، به شکل رهبری و کنترل کردن دیگران تغییر شکل پیدا کرده است. حقیقت این است که تقریباً در هر جای دنیا مردان فکر میکنند که بسیار باهوشتر از زنان هستند؛ با این حال اعتماد به نفس بیش از حد با استعداد رهبری، ساخت تیم با عملکرد بالا، الهام بخشیدن به کارکنان برای کنار گذاشتن برنامههای خودخواهانه و تلاش برای بهبود منافع شرکت رابطه معکوس دارد.
معمولاً زنان هوش هیجانی بالاتری نسبت به مردان دارند. تحقیقات ثابت کرده است که هیجان، محرک قوی رفتارهای فروتنانه و متواضعانه است و این باعث میشود که زنان از مردان در پستهای مدیریتی بهتر عمل کند. به بیانی دیگر چه در ورزش، چه در سیاست يا چه در تجارت؛ بهترین گزينه براي رهبري؛ معمولاً افراد فروتن و متواضع هستند. تحقیقات ثابت کرده است که به صورت ژنتیکی و تربیتی این تواضع در زنان بسیار رایجتر از مردان است.
جالب است بدانید که تصویر افسانهای از رهبر، بسیاری از ویژگیهای متداول در اختلالات شخصیتی را شامل میشود. در بسیاری از رهبران سیاسی معروف جهان میتوانیم اختلالات شخصیتی بسیاری را مشاهده کنیم. به عنوان مثال خودشیفتگی در استیو جابز یا ولادیمیر پوتین و اختلال هیستری در ریچارد برانسون دیده میشود. نکته ناراحتکنندهتر این است که یک مدیر متوسط، دقیقاً به دلیل داشتن این ویژگیها شکست خواهد خورد.
ويژگيهاي يك رهبر موفق
بیشتر ویژگیهای شخصیتی که واقعا برای رهبری موثر هستند؛ بیشتر در وجود کسانی یافت میشود که نتوانند دیگران را در مورد استعدادهای خود در مدیریت تحت تاثیر قرار دهند. این امر خصوصاً در زنان بیشتر صدق میکند.
شواهد علمی قانعکنندهای برای این تصور وجود دارد که زنان بیشتر از مردان استراتژیهای رهبری موثرتری را اتخاذ میکنند. از سوی دیگر تحقیقات نشان داده است که مدیران زن، بیشتر احترام و افتخار پیروان خود را جلب میکنند؛ چشمانداز خود را به طور موثرتر تنظيم کرده، افراد زیر مجموعه را توانمندتر ميسازند و با انعطافپذیری بیشتری به حل مسئله میپردازند. روش خلاقانه در حل مسئله و گزارشهای مستقیم نشان میدهد که زنان گزینه مناسبتری برای مدیریت هستند.
جمعبندي و نتيجهگيري
اقتصاد جهانی به سمت برابری جنسیتی و افزایش مدیریت و رهبری زنان در حال حرکت است و و پیشبینی میشود که طی یک دهه آینده، تاثیر زنان بر اقتصاد جهانی حداقل به اندازه چین و هند قابل توجه باشد.
کلیشههای جنسیتی روز به روز در حال کمرنگتر شدن است و در آن دسته از محیطهای کاری که زنان، سهم بیشتری در مدیریت دارند، تعصبات کمتری در جریان است و احترام متقابل بین کارمندان در سطح بالاتری قرار دارد. امکان آشنایی با دیدگاههای مختلف در چنین محیطهایی فراهم است و سازمان هم از طریق ایجاد فرصت برابر، میتواند اعتبار بیشتری کسب کند.